Total Pageviews

Tuesday, December 20, 2011

شازده سر‌ ا

شازده سر‌ ا،

روزیکه بنا بود آپارتمان اولترا  مدرن  شازده که با وسواس و دقت خاصی‌ ، توسط  پسر با استعداد و دکوراتورش  طراحی‌ و تزئین شده بود ، جهت بازدید  دوستان و مدعوین رونمأیی  شود ، روزی  تاریخی بود.
دوستان که مدت ۳ سال و اندی انتظار چنین روزی را داشتند  و در طی‌ این مدت سؤالات ، کنجکاویها و فضو لیهایشان  از کم و کیف  و نحوه اجرا ، زمان تحویل آپارتمان و غیره  رندانه معطل  مانده بود  با اشتیاق آماده  رفتن شدند.
به علت  کثرت  دوستان و معاشران  و اقوام ، شازده ناگزیر  بود که ولیمه‌های متعدد  برای گروه‌های مختلف  به تناوب بر گذار کند.
شازده که به سنت  دیرینه تحفه بری  و لطف اقوام و آشنایان  وقوف داشت ، پیشا پیش از همگان در خواست کرد که با توجه به سلیقه  خاص  دکوراتور  و ذوق  هنری بالایش ، خود را به رنج و تعب نینداخته  و هیچ گونه  هدیه‌ای نیاورند ، و چنان چه  خیلی‌  تمایل  داشته  باشنند  با مشارکت  یک دیگر از مغازه های  لوکس تعیین شده  توسط  فرزند  یعنی‌ Lalic , Rosenthall, Viloroy Boch، چیزی تهیه کنند ، تا چنان چه  مناسب و باب طبیعی  نبود  مجاز  به تعویض  باشند.
شازده چنان  سقف را بالا گرفته بود که چنی تند از دوستان فقط ، به بردن دسته گلی‌  یا شکلاتی بسنده  کردند  و دیگران که وضع مالی‌ بهتری داشتند با جمع آوری  پول   جارو برقی  آخرین مدل بوش را  که مورد  نیاز وی بود  خریداری کردند.

قدسی‌ خانم که در فاصله سرودن شعر و نقاشی ، خواسته  و ناخو استه  در جریان  مکالمات  دخترش و منسوبین  شازده  و معمای خرید  کادو قرار گرفته بود ، در کمال آرامش  و با اطمینان  بوم سفیدی از زیر تخت بیرون کشید و پوستری را که استاد بزرگوارش  فرشچی،  که حالا به علت  کهولت سنّ  قدسی‌ خانم  جهت تدریس  شاگرد  کهن سال ولی‌ با پشتکار  و جستجوگرش  بیشتر به منزل  می‌آمد ، در کنار بوم  قرار داد و شروع  به  اتود بر داشتن کرد.

حاصل کار ، آسمانی آبی‌ بود که به طور  ناشیانه‌ای ابر هایی روی آان شناور بود و درختی  بی‌ قواره و بلند  بدون  هیچ گونه حسّی از زیبا شناختی‌ که روی آخرین نقطه آان پرنده‌ای سیاه رنگ  در تردید بین  کلاغ  یا  کبوتر شدن قرار گرفته بود. در  قسمت  تحتانی بوم  لایه‌ای حجیم  به رنگ سبز تیره  موج میزد که احتمالا  میشد حدس زد که منظور نقاش  چمن بوده است.  در پایان  در حاشیه سمت راست تابلو، با خطی‌ سفید  امضائ "  قدسی‌ شوریده دل‌ "  دیده میشد که شاید به طور سمبلیک اشاره به  وضعیت  روحی‌  روانی‌ خود  نقاش و تنهائی‌ فیلسوفانه اآش  بعد از شوهر مرحومش  و روح آزاده ش بود.



مدعوین ، به نوبت وارد می‌شدند و اغلب با چشمانی بی‌ قرار و بیش از حد گشاده به سرعت  اطراف و اکناف را میپا ایدند . اغلب لب  به تحسین میگشودند .  کسانی که ذوق هنری بالاتری  داشتند از  ظرایف و ریزه کاری های  دکور آتور و خلاقیت‌های هنرئ ش  دچار اعجاب می‌شدند.
این پذیرایی ها  و مراسم چنان برای شازده عارف مسلک ، غرور آفرین بود که کم کم چونان  طعم قدرت  که ذره ذره به جان انسان نشست کرده و اور را از خود بی‌ خود می‌کند  باعث غروری  بیش از اندازه  برای او شد ، تو گویی که معماری  پر شکوه  پرسپولیس را خود به تنهائی  به پایان رسانیده .

هر شامی که شازده،   روی میز ده نفره  نهارخوری با پایه سنگی‌  و شیشه ۳۰ میل  کریستالی ش میداد توام با دغدغه  و دلنگرانی بسیار بود ، چرا که  بعضی‌ از میهمانان  بی‌ ذوق و بی‌ اطلاع از ارزش های  هنری چنان شلخته  غذا خورده و ریخت  و پاش میکردند  که خون به جگر  شازده دست شسته از جهان  میشد و مجبور میشد وسط  غذا خوردن بلند شده و پارچه  خاکستری  چرک مورتی را که مخصوص  این شیشه خاص بود را آورده و وسط  دیس های  ماهی‌ ، سفله  و ژیگو ، بچرخاند و خلاصه ، لقمه‌ها در گلو‌ها  گیر میکرد.

تا کسی‌ نادانسته ، یا از سر بی‌ توجّهی ، استکان  یا لیوانش را روی میز میگذاشت ، نجف آشپز  و مدیر تدارکات  میز و غذا فورا  یورش برده و زیر آنها زیر لیوانی  قرار میداد و حسّی از تبهکاری به حضار القا میشد.

به هر تقدیر به مرور به همه این احساس دست داد که به موزه‌ای لوکس مملو  از اشیأ نفیس و گران بها پا نهاده که دائماً  مامورینی  مراقب محسوس یا نااا محسوس حرکات  ریز و درشت آنان را  زیر نظر گرفته اند . شازده  چنان چه از میهمانان رو در بایستی  نداشت تابلو ، " لطفا دست نزنید " را به اشیأ بسیار لوکس آویزان میکرد.

به‌‌‌ محض ورود به سالن میز ده نفره  نهارخوری که منتها الیه بالای  آان نقاشی زنی‌ برهنه ۳ متر در ۳ متر در دیوار مقابل نصب شده بود ، جلب توجه میکرد، که یکی‌ از آثار برجسته  و درخشان  نقاشی معاصر و معروف  بود .

شبی که  قدسی‌ خانم و دخترش  منیژه و چند تان دیگر وارد منزل شازده شدند،  شازده کادوی  مستطیل شکل  بزرگی‌ را در دستان لرزان قدسی‌ خانم دید و با احترام و ارادتی که به قدسی‌ خانم داشت ضمن  دست بوسی کادو را از ایشان دریافت کرد و تشکر کرد.
قدسی‌ خانم با چشمانی مهربان تمام منزل را با دقت برسی‌ کرد ، با دیدن دیوار خالی‌ در ردیف تابلو زن برهنه نفس راحتی‌ کشید.  تابلوی  پرنده اآش با آان رنگ آمیزی زنده و هیجان انگیز  جان میداد برای این دیوار خالی‌ ، و ضمن تحسین از سلیقه و زیبأیی خانه  و تابلو زن برهنه ، اضافه کرد که بهترین جا برای نصب تابلو کار دست خودش کنار اثر نقاش معروف  میباشد.
شازده انسان و عارف که همیشه ، بزرگی‌ و لطافت روح قدسی‌ خانم را مورد ستایش قرار میداد ، و با رو در بایستی‌ای که با این زن محترم که یک  پایش لب گور بود داشت ، به آقا نجف دستور داد که ابزار کار را بیاورد.  پارچه‌ای روی مبلها کشیدند  و با چکش و دریل  به جان دیوار افتاد. 
چنان چه روانشناسی‌ در میان جمع حاضر بود ، دو گونه واکنش را به وضوح در چشمان میزبان و میهمان مشاهده میکرد.  یکی‌ با غرور و سپاس به تابلو پرنده چشم دوخته بود و دیگری  با حسرت و اندوهی که در نی‌نی چشمانش نشسته بود به دیوار رو به رو زل زده بود.


صدای قدسی‌ خانم روی دستگاه پیام گیر  بلند شنیده میشد ،
" مسعود جان زنگ زدم از شب خاطره انگیز  و پذیرایی شاهانه تشکر کنم . انشا الله بعد از این سال‌های پر از مرارت و سختی که صرف خانه زیبایت کردی ، روز‌های آسانی ، آرامش و شادی را در خانه مطلوبت آغاز کنی‌ ........"

در آان لحظه نقاش ، گچ کار ، مسعود ، نجف، و دکوراتور عصبی  با استیصال ، یاس ، و حرمان  با سر و صورتی‌ گچی و گرد آلود در خانه ای  که همه اساس  با پارچه‌های سفیدی به  رنگ  کفن  پوشانیده شده بود به پیام  گوش  سپردند.





No comments:

Post a Comment